گزارش پنجمین نشست" آدینه‌های ایران‌شناسی" ، 7 دی


نخست بانو شهراسپی(مجری نشست)،پس از درود و خوشامد،به شناساندن دکتر گلزاری و پیشینه پژوهشی و آثار ایشان پرداخت و آنگاه، شهریار قاسمی، شعری زیبا به مهمانان پیشکش نمودند.


شوربختانه دکتر کزازی همان روز فرمودند دیرتر می‌رسند اما به نشست نرسیدند، و انجمن از شرکت‌کنندگان پوزش می‌خواهد. لیکن دکتر مسعود گلزاری، با سخنرانیِ حدودِ یک ساعت، گلچینی از دانسته‌ها و زندگینامه‌ی پر فراز و نشیب خود را با زبانی شکوهمند و ایدون نمکین به باشندگان فرهیخته پیشکش نمودند. نخست کمی از سال های آموزش،استادان و رویکرد و اهداف نیک شان در زمینه های دانشی_پژوهشی سخن راندند و از کوه نوردی و سنگ نوردی(در درازایِ سی سال) و همچنین، از نامه نگاری با رئیس وقت دانشگاه تهران، برای گزیدن استاد ارجمند راهنما،در مقطع کارشناسی ارشد(روانشاد سعید نفیسی)،آنگاه به شرح پاره ای از خاطرات با استاد روانشاد، احسان یارشاطر و کوشایی ایشان پرداختند. سپس به شیوه پذیرش در دانشگاه های اسکاتلند و آلمان و انگلیس و سختگیری استادان آنجا در پذیرشِ دانشجویان سخن راندند. در همین راستا به یادمانی از استادی چیره دست با نام بیوار،که دکتر گلزاری،ایشان را _یک دیوانه کامل در ادبیات انگلیسی_ نامیدند و از سختگیری در آکادمیک و کاربرد دانش و زبان در برترین جایگاه و عدم چشم پوشی ایشان در انجام کوچکترین اشتباه اشاره فرمودند. سپس ایشان فرمودند: دانشگاه گوتینگن،تنها دانشگاهی بوده است که در آن،کُرد شناسی آموزش داده می شد.آنگاه گریزی زدند به سفر خود به سر پل‌زهاب و بررسی وضعیت زلزله زدگان.نیز به شرح برخی ویژگی‌های خود پرداختند و از سی و پنج سال تدریس پرقدرت در سه دانشگاه ،در پنج رشته،به ویژه دانشگاه آزاد اسلامی یاد نمودند. آنگاه درباره مکنزی و چیرگی کامل ایشان، در خوانش متون پهلوی ساسانی سخن راند. سپس به دو کتاب خود "ایران باستان از اشکانیان تا فروپاشی ساسانیان" و " ایران باستان از آغاز تا پایان هخامنشیان" اشاره نمودند.


سپس، چند نماهنگ از جشن های باستانی چون سده با آواز سالار عقیلی،به کوشش جناب آرمان ذهبی، به نمایش درآمد


سخنران دوم،دکتر حسین محمدی،"کارکرد جشن های ایرانی در جامعه امروزی".


ایشان از استادان روانشاد، عزیزالله بیات و ایرج وامقی یاد نمودند و این که اهل کرج بود و در زندگانی، ارج ایشان _ آنچنان که باید،دانسته نشد. آنگاه فرمودند که چند سالی عضو کمیسیون هویت و همبستگی وزارت علوم بودند و به همه ی کانون های هویتی سفر نمودند و با بسیاری از مردم،پیوند برقرار ساختند،از کردستان گرفته تا خوزستان و مکران و نکته ای که برای ایشان،موجب اندوه بوده،همانا بحث "بحرانِ هویت ملی و هویت ایرانی". برخی در نقطه‌ی صفر مرزی با مشکل و موانع و نبود امکانات، با بحث های هویت ملی بیگانه اند،چه رسد به دغدغه ی آن، و افزودند که هر کس که در محیط مناسب باشد،به این گونه مسائل گرایش خواهد یافت؛ در حالی که ما به شدت در بحران اقتصادی،سیاسی و فرهنگی هستیم! سپس از وضعیت بحرانی جامعه، بیکاری و جدایی و اعتیاد جوانان سخن راندند و این که در این شرایط، از جوانان چه توان چَشم داشت؟! سپس به ایران باستان،گریزی زدند و این مهم، که ما حدود سد جشن داشته ایم،یعنی به گونه ی میانگین، به ازایِ هر سه و روز نیم،یک جشن و این گویای آن است که مردم ما با افسردگی قهر بوده اند. از بهبود وضعیت ترکیه سخن راندند که یک بیستم آثار باستانی ما را ندارند،لیکن با ایجاد بستری مناسب،تنها در سال ۹۵، بیست و هشت میلیارد دلار،از صنعت گردشگری،درآمدزایی نموده اند و آنگاه ما.... سپس فرمودند در کشور ما،بیش از یک میلیون اثر باستانی وجود دارد، که می توان با بسترسازی مناسب بهره برد. با زنده ساختن و برگزاری جشن ها و آیین ها. با بستر سازی مناسب ،افزون بر جلوگیری جوانان از افراط و تفریط و ایجاد کارهای پرخطر ،برای نمونه ،بدل شدن جشنی پرشکوه چون چهارشنبه سوری به میدان جنگ،می توان به ایجاد فضایی شاد و تندرست و درآمدزا و از میان بردن معضلاتی چون بیکاری و .... دست یافت


آخرین سخنران دکتر زاگرس زند بود که پیرامون ارزش اساطیری جشن های ایرانی سخن راند.ایشان در سخنان خود به نکته های زیر اشاره کردند:


جشن‌ها و آیینها در همه جای جهان ویژگیهای همانند دارند: کهن‌اند، گروهی‌اند، با تابوشکنی و شادی همراهند. گاه جشن شکستن قانون و اخلاق است. میر نوروزی در ایران، یک‌جور تمسخر سیاسی است،همان وارونه نمودنِ قانون سیاسی،کسی دیگر را که پیشتر فرودست بوده،به عنوان پادشاه روی تخت پادشاهی نشانده و پادشاه به عنوان زیردست قرار می گرفته و میر نوروزی،فرمان هایی می داد که باید اجرا می شده،که موجب خنده می شد؛گرچه این ها،سپس تر به صورت بازی درآمده و امروزه به صورت آیین هایِ کوسه بَرنشین، پیک نوروزی،شادی آورها و حاجی فیروز و...درآمده، لیکن گویا شکل‌های تغییریافته ی آیینی اسطوره هایِ فراموش شده است؛ به هیچ گون نمی توان انکار کرد که اسطوره ها و باورهایِ کهن ِ پشت اینها،وجود نداشته،لیکن آرام آرام از میان رفته است.استاد زند، برای سخنان خود،نمونه هایی یادآور شدند:


می توان به روزهایِ پرهیز کاتولیک‌ها یا روزه در ادیان ِ سامی اشاره نمود یا روزهایِ نَبُر در گاهشماری زرتشتیان که نخوردن گوشت است که با وَهومَنَه(بهمن)پیوند دارد که نگهبان گاو است که همیشه آزاد است،اما در یک روز قانون وارونه شده. دکتر زند،جشن ها را به گونه ی کلی،چنین بخش بندی نمودند


_ جشن هایِ اساطیری باستانی: که ما بیشتر با آنها آشنا هستیم. ۲_ جشن هایِ دینی: که با آمدنِ یک دین،زادروز پیامبر و مرگ او،حال چه زرتشتی،چه اسلام و.... رواج می‌یابد. ۳_ جشن هایِ کشاورزی و دامداری: که با گذران زندگی در پیوند است،آغاز کاشت و برداشت،به دست آوردن محصول؛در اصل،یک گونه سپاسگزاری است.قبایل برای آن که به هموندانِ قبیله امید دهند که در زمستان، ما نخواهیم مُرد ،محصول ها را آورده و در یک جشن نمایش داده ،انبار می کنند و در اصل،کارکردی زیستی دارد. ۴_ جشن هایِ ملی و سیاسی: که امروزه در بیشتر کشورها برگزار می شود،لیکن برای ما کمترین ارزش را دارد،چرا که ما ملت خیلی کهنی هستیم،بسیاری از کشورهامهم ترین جشن شان،جشن استقلال است،جشنی که برای استقلال کشور برگزار می شود، یا جشن تاجگذاری _بنیانگذاری یا یک همه پُرسی. ۵_جشن‌های خانوادگی(گُذار): مانند جشن زادروز_جشن به بلوغ رسیدن_ازدواج و حتی مرگ.


شاید واژه جشن، برای آیین مرگ درست نباشد،چون جشن امروزی با شادی همراه است،لیکن این یَسنه است و یَسنه،به معنی نیایش است و جشن را به جای آیین به کار می بریم. سپس به تفاوت و پیچیدگی وضعیت ایران اشاره و افزودند بسیاری از جشن های ایرانی،بنیان های اساطیری بسیار کهنی داشته و این به شوند دیرینگی و کهنگی فرهنگ ایرانی است. آدمی از زمانی که از زیست جانوری جدا شد و انسان نامیده شد،تنها و تنها به واسطه ی دارا بودنِ فرهنگ است و این که فرهنگ،مجموعه ای از چیزهای پیچیده و ناشناخته است که در ناخودآگاه فردی و گروهی او حمل می شود و جشن‌ها نمود آن هستند. پس چگونه می توان آن را از انسان جدا ساخت و توضیح داد که آنها خوب نیست و آنها را کنار بگذار!!!!! و سپس به همانندی جامعه به نوزادی اشاره نمودند که نوزادی او،در هزاران سال پیش بوده و همچنان که نمی توان یادمان های نوزادی و کودکی هیچ فردی را از هویت امروز فرد سِتُرد و جدا نمود،همچنین، نمی توان فرهنگی که جامعه با آن رشد کرده،از میان بُرد؛همه آنها،بسته یِ متعادلی را در وی ایجاد کرده و این ها به خواست یک شخص،پسند یک دین یا دستور یک سلسله و پادشاه، ایجاد نشده که برای مخالفت با او بتوان،این ها را از میان بُرد!!! در پایان افزودند: از ریشه‌های اساطیری جشن‌های ایرانی خجالت نکشیم و آن‌ها را پاس بداریم و اجازه ندهیم حتی نام جشن‌هایمان را تحریف کنند. «سیزده به در» روز طبیعت نیست! «چهارشنبه سوری» ، چهارشنبه‌ی آخر سال نیست و «جشن نوروز» عید طبیعت و بهار و سال نو نیست!!


در پایان و پس از اجرای زیبای چند ترانه از محمد مبصریان با گیتار، سه سخنران به چند پرسش مهمانان پاسخ دادند و با عکس گروهی یادگاری نشست ساعت ۱۹ به پایان رسید


عکس و فیلم: عباس محبی، کورش احمدی. پخش فیلم: آرمان ذهبی هماهنگی: مهدی مرادی


گزارش : سمیرا ستاری